علی عزلتی مقدم
علی عزلتی مقدم

علی عزلتی مقدم

تجوید و قرائت

صامت و مصوت

صامت ها: صامت ها آواهایی هستند که در هنگام تولید آنها، هوا در نقطه ای از اندام های گویایی به مانع برخورد می کند؛ یا مجرای عبور هوا تنگ شده و ایجاد سایش می نماید.

 بعبارت دیگر؛ صامت ها همان حروف یا الفبای زبان می باشند.(28 حرف)

مصوّت ها: مصوت ها آواهایی هستند که در هنگام تولید، بدون این که در مجرای گفتار به مانعی برخورد کنند به آسانی و با آزادی از دهان خارج می شوند.

 مصوت ها در زبان فارسی شامل 6 صدا ( اَ- اِ- اُ- آ- ای- او) می باشند . که در عربی به صداهای کوتاه و کشیده تقسیم می شوند.

مصوت های کوتاه : اَ- اِ- اُ 

مصوت های بلند : آ- ای- او

  صامت و مصوت

 

صامت ها: صامت ها آواهایی هستند که در هنگام تولید آنها، هوا در نقطه ای از اندام های گویایی به مانع برخورد می کند؛ یا مجرای عبور هوا تنگ شده و ایجاد سایش می نماید.

 

 بعبارت دیگر؛ صامت ها همان حروف یا الفبای زبان می باشند.(28 حرف)

 

مصوّت ها: مصوت ها آواهایی هستند که در هنگام تولید، بدون این که در مجرای گفتار به مانعی برخورد کنند به آسانی و با آزادی از دهان خارج می شوند.

 

 مصوت ها در زبان فارسی شامل 6 صدا ( اَ- اِ- اُ- آ- ای- او) می باشند . که در عربی به صداهای کوتاه و کشیده تقسیم می شوند.

 

مصوت های کوتاه : اَ- اِ- اُ

 

مصوت های بلند : آ- ای- او

 

در زبان عربی مصوت ها به سه گروه دوتایی تقسیم میشوند: 1- فتحه و الف مدی 2- کسره و یاء مدی  3- ضمه و واو مدی

 

1-     فتحه و الف مدی (  ا َ– آ ) :

 

(نحوۀ تلفظ فتحه): صدای فتحه در قرآن همانند صدای ( اََ ) در زبان فارسی است، البته کوتاه و بدون کشش (از کشش آن خودداری شود و در یک لحظه گفته شود). مانند (ﻛَ ﺗَ بَ ) ، (ﺳَ ﺟَ دَ ) ، (ﺑَ دَ أَ ).

 

(نحوۀ تلفظ الف مدی) : چنانچه صدای فتحه کشش و امتداد یابد الف مدی تولید می شود  ←  بنابراین در قرآن الف مدی را مانند زبان فارسی تلفظ نمی کنیم...بلکه اگر بخواهیم آنرا تلفظ کنیم، همان صدای( اَ ) را بیشتر می کشیم - به اندازۀ دو برابر ( اَ ) –

 

توضیح : اگر دقت کرده باشید در زبان فارسی به هنگام تلفظ فتحه ( اَ )، دهان بطور افقی باز میشود. و همچنین درزبان فارسی به هنگام تلفظ الف مدی ، دهان بطور عمودی باز میشود ( در صورتیکه در زبان عربی، دهان برای تلفظ الف مدی ،به صورت افقی و با کمی کشش باز میشود.) بنابراین :

 

تلفظ فتحه درقرآن(عربی) همانند زبان فارسی میباشد؛ با این تفاوت که اجازۀ کشیدن آنرا نداریم و باید در یک لحظه گفته شود. ( چون درزبان عربی اگر فتحه را کشش دهیم، الف مدی تولید میشود)

 

تلفظ الف مدی در قرآن مانند فارسی نمیباشد(به جز 8 مورد که گفته خواهد شد). برای تلفظ الف مدی، دهان (همانند فتحه) بصورت افقی باز می شود و کمی آنرا می کشیم (از لحاظ زمانی) .

 

 مثال: در کلمات زیر برای تلفظ الف مدی دهان به صورت افقی باز می شود.

 

تفاوت فتحه و الف مدی در مثالهای زیر نمایان است

 

ءَ ، بَا   ؛   دَ ، دَا   ؛  لَ ، لَا  ؛  نَ ، نَا

 

همانگونه که دیده شد فتحه را برای یک لحظه تلفظ کردیم...ولی برای تلفظ الف مدی ، دهان مانند فتحه باز شد ولی آنرا کمی بیشتر کشیدیم.

 

استثناء : اگر الف مدی بعد از 8 حرف زیر بیاید، همانند زبان فارسی تلفظ می شود(دهان بصورت عمودی باز می شود). آن هشت حرف عبارتند از :  (  خ ، ر، ص ، ض ، ط ، ظ ، غ ، ق  ).چنانچه الف مدی بعد از این حروف بیاید ، الف مدی همانند فارسی تلفظ می شود.

 

مثال:

 

رَا _  خَا _ قَا

 

 اَرا _ اَخَا _ لَقَا

 

 فَقَالَ لَهَا _ لَنَرَاهَا _ قَالَ لَا تَخَافَا

 

تمرین

 

اَبَا – اَتَا – بَدَا – یَدَا – دَنَا – کَمَا – لَهَا – اَبَا - فَلَهَا - مَا لَهَا

 

  کَسَادَهَا – یَا اَبَتَا – لَفَسَدَتَا – نَرَاهَا – اَخَانَا - فَقَالَا

 

 اگر علامت فتحه در بالای الف باشد همانند حرف فتحه تلفظ می شود( اَ )...ولی چنانچه حرف فتحه قبل از الف بیاید ، بصورت الف مدی تلفظ می شود (   َﺎ  ،  ءَا ) مثال : ءَامَنَ

 

2- کسره و یاء مدی   (  اِ – ای ) :

 

گفته بودیم که صدای کسره در زبان عربی با صدای ( اِ ) زبان فارسی تفاوت دارد.صدای کسره در زبان عربی همانند صدای ( ای ) در زبان فارسی است.(هر وقت بخواهیم کسره را تلفظ کنیم باید بگوییم « ای ».) البته کوتاه و بدون کشش.

 

مانند :    إبِلِ

 

چنانچه صدای کسره کشش و امتداد یابد از آن یاء مدی تولید می شود.مانند :

 

اِی – بِی – فِی – لِی – نِی

 

 صدای کسره و یاء مدی شبیه به هم می باشد(در خروج از دهان).با این تفاوت که ( ای ) که برای کسره میگوییم بسیار کوتاه و ( ای) که برای یاء مدی میگوییم کشیده می باشد.

 

 اَبِی – بَنِی – فَلِی – لَفِی – فِیهِمَا – بِهِمَا – اَرِنَا – لَقِیَا – اَرِنِی

 

  جَاءَنِی – ءَاتِنَا – نَسِینَا – مَمَاتِی – شِقَاقِی – سَبِیلِی – سَبِیلِنَا – فَنَسِیتَهَا

 

  – فِی جِیدِهَا – اَرِنَا مَنَاسِکَنَا – خَالِدِینَ فِیهَا –  فِی سَبِیلِی

 

 یادآوری: مثلاً اگر در جایی  نوشته شده بود ( رِ) آنرا بصورت (ری) میخوانیم ولی (ی) آن باید کوتاه باشد. مانند  اَرِنَا – اَرِنِی – ءَاخَرِنَا

 

 

 

3-  ضمّه و واو مدی ( اُ – او ) :

 

صدای ضمّه در قرآن (عربی) با صدای ( اُ ) در زبان فارسی متفاوت است. صدای ضمه در زبان عربی و قرآن همانند صدای ( او ) در زبان فارسی است، البته کوتاه و بدون کشش؛ مانند : کُتُبُ – رُسُلُ –فراموش نکنید که (  ُ ) در عربی بصورت ( او ) کوتاه خوانده میشود. تمرین کنید : قُل

 

از کشش صدای ضمه ، واو مدی بوجود می آید.

 

 

 

مثال:  نُهُو ، کُلُو ، کُلَا ، فَکُلَا ، فَکُلِی، نُسُکِی 

 

مخارج حروف

 

الف : طریق شناختن مخارج:

براى اینکه قرآن مجید بطور درست خوانده شود و حروف آن بصورت صحیح اداء گردد باید از همه اولتر مخارج حروف را بشناسیم . البته براى شناختن مخرج یک حرف میتوانیم حرف مورد نظر را سا کن بسازیم (( همزه ء زبر دار را بر آن داخل و به آن تلفظ نماییم مانند : اَق – اَب – اَ ج – اَه – و غیره .

ب: اقسام مخارج :

مخارج جمع مخرج ، محلى را که حرف به آن تکیه نموده و از دهن خارج میشود ، مخرج مینامند حروف هجا ء داراى پنج محل و ( 17) مخرج اند .

 

اول:- محل مخارج

 

1:- حلق: حروفیکه در مخرج حلق اداء میشود ( شش ) است (( همزه – ها – عین – حا – غین – خاء )).

2:- زبان :حروفیکه توسط زبان اداء میگردد ( 18 ) اند : (( ق،ک،ج، ش، ى، ض، ل، ن، و، د، ت، ط، ذ، ظ، ث، ز، س، ص )).

3:- لبها :حروفیکه در لبها اداء میشود چهار است : (( ف ، م ، و ، ب )).

4:- وسط دهن : حروفیکه در و سط دهن اداء میگردد سه است (( واو ، الف ، یا )) .

5:- خیشوم (( آخرینى )) : حروفیکه از خیشوم اداء میشود دو حرف است (( ن ، م )) .

 

دوم:- مخرج تفصیلی

مخارج تفصیلى حروف (17) است که ذیلاً توضیح میشود :

 

1

 

مخرج همزه و ها : سر سینه و آخر حلق .

 

2

 

مخرج عین و حا : وسط حلق .

 

3

 

مخرج غین و خا :آغاز حلق .

 

4

 

مخرج قاف : قسمت آخر زبان و کام .

 

5

 

مخرج کاف : آخر زبان و کام کمى از قاف پائینتر .

 

6

 

مخرج جیم ، شین ، و یا : و سط زبان و کام .

 

7

 

مخرج ضاد : زیادتر طرف زبان و اضراس علیا .

 

8

 

مخرج لام : کمى طرف زبان تا سر زبان و آخر انیاب علیا .

 

9

 

مخرج نون : سر زبان آخرثنایاى علیا .

 

10

 

مخرج راء:سر زبان و کمى به عقب گشته بین ثنایاى علیا و رباعى .

 

11

 

مخرج د ، ت ، و ط : سر زبان و آخر رباعى علیا .

 

12

 

مخرج ذ ، ظ ، و ث : سر زبان و نوک ثنایاى علیا .

 

13

 

مخرج ز ، س و ص : سر زبان و نوک ثنایاى سفلى .

 

14

 

مخرج ف : سر ثنایاى علیا و بطن لب پائین .

 

15

 

مخرج و ، ب ، و م : شفتین ( لبها )

 

16

 

مخرج حروف مد : هوا و فضاى دهن .

 

17

 

مخرج غنه : خیشوم ( آخر بینى )

 

مخارج حروف

 

الف) حرف «ص»

 

حرف «صاد» را باید مانند «سین», اما پرحجم و درشت تلفظ کنیم. در علم تجوید, به حالت پرحجمی ‌صدا تفخیم گویند؛ بنابراین «ص» سین تفخیم شده (سین مفَخَّم) است.

 

برای تلفظ این حرف, صدای خود را در گلو پرحجم می‌کنیم (به اصطلاح باد در گلو می‌اندازیم). تأکید می‌شود در تلفظ «ص» باید از سوت زدن بی‌مورد اجتناب کرد.

 

 ب) حرف «ض»

 

تلفظ این حرف در زبان عربی, کمی دشوار است. «ضاد» از تماس کنارۀ زبان (از هر طرف که مقدور باشد) با دندانهای آسیای بالا و با صدای پرحجم و درشت تلفظ می‌شود. نوک زبان در این لحظه باید آزاد بوده و با دندان و یا لثه در تماس نباشد. ضاد حرفی است سرکش؛ و تلفظ صحیح و اصیل آن به تمرین زیاد نیازمند است؛ البته اگر در تلاوت اکثر اساتید و قراء مشهور دقت کنیم, می‌بینیم که امروزه «ض» مانند «د» تلفظ می‌شود؛ اما پرحجم و درشت. (دال مفخم: دال پرحجم)

 

ج) حرف «ط»

حرف «طاء» مانند «ت» تلفظ می‌شود، اما پرحجم و درشت؛ (تاء مفخم)

 

د) حرف «ظ»

 

حرف «ظاء» درست مانند «ذ» نوک‌زبانی تلفظ می‌شود؛ با این تفاوت که صدای آن درشت و پرحجم است (ذال مفخم). باید توجه کرد که در تلفظ «ظاء» به فشار زیاد نوک زبان بر دندانهای بالا و نیز دمیدن هوا به صورت فشرده نیازی نیست.

 

 ﻫ) حرف «ع»

 

حرف «عین» از موضع میانی حلق به صورت نرم و کش‌دار تلفظ می‌شود. البته باید دقت کنید که اولاً صدای عین, بیش از حد, نرم و از دیگر سو سخت و با فشار تلفظ نشود و ثانیاً با درشتی و پرحجمی ‌همراه نباشد (تفخیم نمی‌شود)

 

و) حرف «غ»

 

حرف «غین» از موضع حلق و محل تلفظ «خ» امّا به صورت نرم و کش‌دار ادا می‌‌شود. شایان توجه است که «غ» پرحجم و درشت تلفظ می‌شود (مفخم).

 

ز) حرف «و»

 

حرف «واو» بر‌خلاف نوع فارسی آن که با کمک دندان تلفظ می‌شود, فقط با جمع (غنچه) شدن دو لب و با صدای نازک و کم‌حجم ادا می‌گردد. در واقع، واو حرف بسیار نرمی‌‌ است که نباید با فشار تلفظ گردد.

 

صفات حروف

 

چون در صحیح ادا کردن حروف قرآنى شناختن صفات حروف رول و اهمیت مهم دارد لذا لازم است که صفات حروف را بشناسیم . برخى از صفات حروف یکى با دیگر در تقابل و تضاد بوده که در یک حرف جمع نمیشوند ولى برخى دیگر غیر متضاد بوده در همسوئى هم قرار داشته و با سایر صفات در یک حرف جمع و یکجا میگردد.

از جمله متضاد همس مقابل جهر ، شدت در برابر رخوت ، استعلا ء مقابل استفال ، اطباق مقابل انفتاح و از لاق در برابر اصمات قرار دارند که هر کدام آن با سایر صفات و حروف مربوط آنها ذیلاً بیان میگردد :

1:- همس : به معناى آهسته و یا به آهستگى با کسى صحبت کردن مى آید ، حروف مهموسه را از ین سبب مهموسه میگویند که وقتى یکى از آنها در آخر کلمه آید تفس به اداى آن حبس نمى شود بلکه دوام پیدا میکند مانند : تلق، فاصفح ،یلهث، ارجه وغیره . حروف مهموسه ( ده ) است که در این الفاظ جمع شده اند : (( فحثه ، شخص ، سکت )) .

2:- جهر : مقابل همس بوده و به معناى آشکار ساختن و بلند گردانیدن آواز مى آید و در ختم اداى حروف مجهوره هم نفس بند و آواز بلند میشود مانند : فأ صدع ، لا تحزن ، اهبط )) و غیره . حروف مجهوره ( 19 ) اند که در این کلمات جمع شده اند (( عظم وزن قارى غضٍ جَدٍ طلبٍ )) .

 

3:- شدت : به معنى سختى و دشوار مى آید . در حروف شدیدیه جریان آواز بند مى شود خواه نفس حبس شود یا نشود و اداى آن به سختى سورت میگرد مانند :الله اَحَد ، اَسجد ، اخرج ، اهبط ، رکبک و غیره حروف شدیدیه ( 8 ) است که درین کلمات جمع شده اند : ( اَجِدُ قَط بکت ).

4:- رخوت : رخوت مقابل شدت بوده و به معناى نرمى و سستى مى آید ، چون آواز این حروف بر مخارج اتکاء ندارند و سست اداء مى شوند ،لهذا به ایشان حروف رخویه میگویند مانند :حرف(( س)) در( الناس ) حروف رخویه (16 ) است که درین عبارات جمع شده اند: (( خذ ، غث ، حظ ،فض ، شوص ، زى ساه )).

5:- توسط : به معناى میانه بودن مى آید ، این صفت هم بین شدت و رخوت است که حروف موصوف به توسط ، نه به شدت تام اداء میشوند و نه هم به سستى زیاد بلکه در حالت مابین این دو صفت اداء میشود مانند: (( فَلا تَجْعَل، تَمْنُنْ ، یَشْفَعُ ، بِالْقَلَمِ ،مستقر )). حروف توسط(5) است که در لفظ (( لن عمر )) جمع شده اند که دراواخر کلمات فوق ذکرگردیده است .

 

6:- استعلا ء: به معنى بالا رفتن بطرف بلندى مى آید در اداى این حروف هم قسمت بالاى زبان به (( فک بالا پیوست باین صفت متصف اند بنام مستتعلیه یاد مى)) شوند. حروف مستعلیه این هفت حروف اند : (( خص ضغظ )) (( قط )) .

7:-استفال : مقابل استعلاء بوده به معناى پایان آمدن مى آید ودر اداى حروف مستقله هم سر زبان از (فک) به میانهء دهن پایان مى آید مانند حرف(ل)در (جل).ازین روبه آنها حروف مستقله میگویند، حروف مستقله (22) بوده که درین عبارات جمع شده است اند: (( ثبت ،عر من یجود حرفه اذ اسل شکا )) .

8:- اطباق : به معنى موافق ساختن مى آید و در اداى حروف مطبقه هم هر دو طرف زبان به هردو (( فک )) پیوست میشوند و هموار میگردند مانند حرف ( ط ) در ( حطاما ) لهذا حروفیکه داراى صفت اطباق اند بنام مطبقه یاد میشوند . حروف مطبقه ( 4 ) اند : (( ص ، ض ، ط ، ظ )) که در اواخر این کلمات جمع شده اند : (( یتربص ، واخفض ، تبسط ، اغلظ )).

 

9:- انفتاح : انفتاح مقابل اطباق بوده و به معناى کشوده شدن مى آید .در اداى حروف منفتحه هم وسط زبان از ( فک ) بالا فاصله میگیرد مانند ( سبیل ) لهذا به آنها حروف منفتحه گفته میشود . حروف منفتحه ( 25 ) حروف است که درین عبارات جمع شده اند: (( من اخذ و جد سعة فزکا حق له شرب غیث )).

10:- اذلاق : به معناى تیزى مى آید و حروف مذلقه هم از نوک زبان پیوست با به تیزى اداء میشوند و یکى از خواص حروف مذلقه اینست که به آسانى به آن تلفظ میشود .حروف مذلقه ( 6 ) است که در عبارت ( فرمن لب ) جمع شده و در آخر این کلمات آمده اند. (( تخوف – و انحر- القلم – اسکن – فتقبل – ولیکتب )).

11 :- اصمات : مقابل و ضد اذ لاق بوده و به معناى توقف و منع مى آید . این حروف مصمته هم به روانى و تیزى اداء نمیشوند بلکه به آهستگى و خاموش اداء میگردند لهذا بنام مصمته یاد میشوند. حروف مصمته ( 23 ) است که درین عبارات جمع شده اند : جُذ غَش ، سَاحِظٍ ، صد ، ثقةً ، اِذ وعْظَهُ یَظُلکُ )) )) و در آخر این کلمات آمده اند:اَلحَج،اِسْتَفْرِزْ،بَلَغَ،مَعاَیِشَ،بَخس،اِذَا،ماَنَنْسَخْ،تشلطط نقص ، نَعْبُدْ ، یلهث ، اَلْفَلَقْ ، کُورَتْ ، هِیَ، تأخُذْ، یشفع )) و غیره.

12:-قلقله: که به معنى جنباندن است و حروف آن هم در موقع اداء در مخرج خویش جنبانیده میشوند ، حروف آن هم (5)بوده که در عبارات(( قُطٌبُ جَدٌٍ )) جمع گردیده اند.

 

۱3:-صَفیر: به معنى بانگ و آواز مى آید و اداى حروف صفیریه هم سبب آواز زائدى از میان لبهاى میشوند . و حروف آن(3) است :((ص،ز،س)) . که در آخر این کلمات آمده اند:(( حَصْحَصَ اَغزه ، عسعس )) .

14:-تَفشى: که به معناى پراگنده ساختن است و در حین اداء حرف شین که داراى این صفت است هم آواز پراگنده میگردد 

15:- استطاله : به معناى دراز گردانیدن مى آید و در موقع اداء حرف ( ض ) که داراى این صفت است هم ‌آواز ز مخرج و طرف زبان از نوک تا آخر آن به دندانهاى اضراس امتداد یافته و درازى پیدا میکند مانند : الضالین اعرض و غیره .

16 :- لین : به معنى نرمى است و حروف آن هم به نرمى اداء مى شود .حروف آن ( 2 ) و عبارت از ( و _ ى ) است به شرطیکه حرکت ما قبل شان مخالف جنس شان باشد یعنى واو ساکن و ما قبل آن فتحه و یا کسره باشد و یا ساکن و ما قبل آن فتحه یا ضمه باشد .

17:- انحراف : انحراف به معنى میلان است . حروف منحرفه هم در وقت اداء به کناره ء زبان تمایل میکند حرف ( لام و را ء ) داراى این صفت است که در آخر این دو کلمه دیده میشوند :(( (( تفبل و فکبر )).

18:- تکریر : به معناى بر گردیدن چندین بار است و در اداى حرف ( را ء ) که داراى این صفت است هو آواز پراگنده میگردد مانند : مقتدر و مزدجر .

 

احکام تنوین و نون ساکن

 

پیش از اینکه احکام تنوین و نون ساکن را بیان کنیم لازم است که فرق میان تنوین و نون ساکن را واضح سازیم .

 

میان تنوین و نون ساکن چهار فرق است :

 

1:- نون ساکن به این شکل نوشته میشود مانند : فَمَن اما نون تنوین نوشته نمیشود بلکه بجاى آن دو زبر ، دو زیر و دو پیش تحریر میگردد مانند : اَبَداً – بئیسٍ – فقیر .

2:- نون ساکن در حالت وقف و وصل خوانده میشود مانند : فیقول ربى اکرَمن – وَ مَن قَالَ سَأنزل اما نون تنوین تنها در حالت وصل خوانده میشود مانند: احد –کل ؤ غیره و در حالت وقف خوانده نمیشود مثلا در مثال فوق احد- کُل و غیره و در حالت وقف خوانده نمیشود مثلاً در مثال فوق اَحدٌ و کُلٌ خوانده میشود.

3:- نون ساکن در اسم ، فعل و حرف هر سه مى آید مانند: انفسهم یُنصَرُونَ- مِن ، مگر نون تنوین صرف در اسم

می آیدمانند: عذاب

4:- نون ساکن همیشه در وسط و آخر کلمه مى آید مانند:یَنظُرُ الیک – نَقُولُ له کُن- اما تنوین صرف در آخر کلمه مى آید .                                 

 

تنوین و نون ساکن چهار حا لت دارد :

 

1:- اظهار : اظهار در لغت به معناى آشکارا و ظاهر خواندن و در اصطلاح علم تجوید بیرون ساختن حرف از مخرج آن بدون غنه را گویند. اگر بعد از نون ساکن و تنوین یک حرف از حروف حلق بیاید نون و تنوین اظهار میشود و حروف حلق( 6 ) ا ست که در این بیت شاعر جمع گردیده ا ست : حرف حلق شش بود اى نور عین همزه ها و حا و خا ء و عین و غین مانند: اِن أنت – جُرُفٍ هَارٍ – نار حاَمِیه – من خَیرٍ – من عینٍ آنیة مِن غیرکم .

2:- ادغام : ادغام در لغت به معناى ادخال ا ست و در اصطلاح داخل گردانیدن حرف ساکن اول در حرف دوم بگونه اى که حرف واحد مشدد خوانده شواد. هر گاه بعد از تنوین با نون ساکن یک حرف از شش حروف ( یرملون ) ( ى – ر – م – ل – و – ن ) بیاید نون ساکن و تنوین در آن ادغام میگردد . اگر ادغام مذکور به حروف ( یمون ) ( ى – م – و – ن ) صورت گیرد ادغام باغنه و اگر به حروف ( لر ) (ل –ر ) صورت گیرد ادغام بى غنه میباشد . مثال هاى ادغام با غنه مانند مَن یشاء – مِن ماء – من ولى – مِن نصیرٍ. و مثال هاى ادغام بى غنه مانند : من لدناَ – مِن ربکُم .

3:- اخفاء : در لغت به معناى پوشیده خواندن و در اصطلاح علم تجوید حالت بین اظهارو ادغام را بگونه ایکه خالى ازتشدید با غنه باشد میگویند اگر بعد از نون ساکن و تنوین یک حرف از پانزده حرف اخفاء بیاید تنوین و نون ساکن در آنها اخفاء میگردد و مراد از اخفاء مخفى و بین بین ادا کردن ا ست . یعنى حد و سط بین اظهار و ادغام و حروف اخفاء عبارتند از: ( ت ، ث ، ج ، د ، ذ ، س ، ش ، ص ، ض ، ط ، ظ ، ف ، ق ، ک ) .مثال هاى اخفاء : مِن تأویل – مِن قال – مَن ضَل – اَنتم – المنصورون – مَنضود – اَنفُسَهُم –غُلاماً زکیا – لحما ً طریا –ببعضظهیر – کتب قیمه .

 

لازم بـه یـادسـپـاری اسـت کـه کـیفیت اخفا بستگی به نوع حرف مابقی دارد، بدین معنا که اگر حـرف مـابـقـی از حـروف اسـتـعـلا بـاشـد، اخـفـای نون ساکن و تنوین، درشت و پرحجم بوده و چنانچه از حروف استفال باشد، اخفا رقیق و نازک خواهد بود.

 

از مـطـالب فـوق، روشـن می شود که اخفای نون ساکن و تنوین در نزد هر یک از این حروف با دیگری تفاوت دارد و چه بسا فردی اخفا در نزد حرفی را صحیح انجام دهد، ولی در نزدِ حرف دیگر نتواند بخوبی اخفا نماید. بنابراین، باید تمامی موارد حروف پانزده گانه، تمرین شود.

(ت): اَنْتُمْمَنْ تابَجَنّاتٍ تَجْری.

(ث): وَالاُْنْثی اَنْ ثَبَّتْناکَخَیْرٌ ثَواباً.

(ج): اَنْجَیْتَنااِنْ جَعَلَخَلْقٍ جَدیدٍ.

(د): عِنْدَهُمْمِنْ دُونِهِکَاْساً دِهاقاً.

(ذ): فَاَنْذَرْتُکُمْمِنْ ذَهَبٍفی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ.

(ز): اَنْزَلَفَاِنْ زَلَلْتُمْنَفْساً زَکِیَّةً.

(س): فَاَنْسیهُمْوَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْفَوْجٌ سَاءَلَهُمْ.

(ش): یَنْشُرْاِنْ شآءَرُکْنٍ شَدیدٍ.

(ص): فَانْصُرْناوَ لَمَنْ صَبَرَقَوْماً صالِحینَ.

(ض): مَنْضُودٍمَنْ ضَلَّعَذاباً ضِعْفاً.

(ط): قِنْطاراًاِنْ طَلَّقَکُنَّکَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ.

(ظ): یَنْظُرُونَمِنْ ظَهیرٌقَوْمٍ ظَلَمُوا.

(ف): اَنْفُسَهُمْکُنْ فَیَکُونُخالِداً فیها.

(ق): تَنْقِمُونَمِنْ قَبْلُسَمیعٌ قَریبٌ.

(ک): اَلْمُنْکَرِمَنْ کانَعُلُوّاً کَبیراً.

 

4:- اقلاب : در لغت به معناى ابدال و در اصطلاح قلب نمودن نون ساکن و تنوین به میم مع غنه را گویند . اگر بعد از نون ساکن و تنوین حرف باء بیاید نون ساکن به میم تبدیل میشود مانند: من بعد علیم بذات الصدور و غیره . نوت: چهار حالت نون ساکن و تنوین را یکتن از مجودین در شعر ذیل چنین بیان نموده ا ست:

 

تنوین و نون ساکن حکمش بدان اى هوشیار

کز حکم آن زینت بود اندر کلام کردگار

در یر ملون ادغام کن در حرف حلق اظهار کن

در نزد باء قلب به میم در مابقى اخفاء بیار

 

حروف شمسی

 

حروف شمسی، 14 حرفی هستند که «الف و لام» ال بر سر آنها نوشته می شود ولی خوانده نمی شود.

به بیان دیگر این حروف هرگاه بعد از «الف و لام» قرار بگیرند مشدد خوانده می شوند.

مانند: وَ الشَّمْسِ، مِنَ النَّاسِ

این حروف عبارتند از:

 

حروف

 

مثال

 

سوره

 

ت

 

لَهُمُ التَّنَاوُشُ

 

(سبا 52 )

 

ث

 

کُلِّ الثَّمَرَاتِ

 

(محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم 15)

 

د

 

یوْمِ الدِّینِ

 

(الفاتحه 4)

 

ذ

 

یأْکُلَهُ الذِّئْبُ

 

(یوسف 13)

 

ر

 

کَفَرُواْ الرُّعْبَ

 

(آل عمران 151)

 

ز

 

فِی زُجَاجَةٍالزُّجَاجَةُ

 

(النور 35)

 

س

 

فِی السَّمَاءِ

 

(الحجر 16)

 

ش

 

مِنَ الشَّاهِدِینَ

 

(القصص 44(

 

ص

 

أَقَامُواْ الصَّلَوةَ

 

)الحج 41(

 

ض

 

مِنَ الظُّلُمَاتِ

 

)ابراهیم 5(

 

ط

 

إِلَی الطَّیرِ

 

)النحل(

 

ظ

 

مَدَّ الظِّلَّ

 

(الفرقان 45)

 

ل

 

عَنِ اللَّغْوِ

 

(مؤمنون 3)

 

ن

 

مِنَ النُّورِ

 

(البقره 257)

 

استثناء

 

الر در ابتدای سوره های (یونس)، (هود)، ‌(یوسف)، (ابراهیم) و (الحجر)؛ جزو حروف مقطعه می باشد و هر کدام به تنهایی خوانده می شود: الف، لام، را.

 

 

حروف قمری

 

حروف قمری، 14 حرفی هستند که «الف و لام» ال بر سر آنها نوشته می شود و حرف لام خوانده می شود.

مانند:

وَ الْقَمَرِ، وَ الْبَنُونَ

این حروف عبارتند از:

 

حروف

 

مثال

 

سوره

 

الف

 

یَرَ الْإِنْسَانُ

 

(یس 77)

 

ب

 

یرِیکُمُ الْبَرْقَ

 

(الرعد 12)

 

ج

 

یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ

 

(البقره 273)

 

ح

 

وَ الْحَافِظِینَ

 

(الاحزاب 35)

 

خ

 

عَنِ الْخَمْر

 

ِ (البقره 219)

 

ع

 

سَاعَةِ الْعُسْرَةِ

 

(التوبه 117)

 

غ

 

هُمُ الْغَالِبُونَ

 

(المائده 56)

 

ف

 

فِی الْفُلْکِ

 

 (الاعراف 64)

 

ق

 

مِنَ الْقَانِطِینَ

 

(الحجر 55)

 

ک

 

ءَایاتُ الْکِتَابِ

 

(یونس 1)

 

م

 

عَلَی الْمُؤْمِنِینَ

 

(النساء 103)

 

و

 

مِنَ الْوَاعِظِینَ

 

(الشعرا 136)

 

ه

 

لَا أَرَی الْهُدْهُدَ

 

(النمل 20)

 

ی

 

لَا عَاصِمَ الْیوْمَ

 

(هود 43()

 

 

 

استثناء

 

الم (البقره)، (آل عمران)،‌ (العنکبوت)، (الروم)، (لقمان )، (السجده)

المص (الاعراف)

المر (الرعد)

موارد فوق نیز که در ابتدای سوره های مختلف آمده است حروف بعد از ال را جزو حروف قمری قرار نمی دهند و هر کدام به تنهایی خوانده می شود: الف، لام، میم، را.

 

 

 

مد و قصر

 

مبحث مدّ و قصر از مباحث مهم و شیرین تجوید و قرائت کلام الله مجید است. اجرای مد در حین قرائت و در جای صحیح خود, علاوه بر ارتقاء فصاحت, نمایشی از هنر زیبای تلاوت به ارمغان می‌آورد که می‌توان از تحریرهای زیبا نیز در آن استفاده نمود.

 

تعریف مد

 

مد از لحاظ لغوی به معنای زیادت یا فزونی و در اصطلاح قرائت عبارت است از: امتداد صوت در حرف مد بیش از میزان طبیعی؛ البته میزان کشش طبیعی حرف مد (دو حرکت) را قصر و یا مدّ طبیعی گویند.

 

 قصر در لغت به معنای کوتاهی و ضد مد است؛ به عنوان مثال در کلمه اوُذینا سه مدّ طبیعی وجود دارد و نیز در اوُتینا یا ٰاتونی و ...

 

ساختمان مد

مد از همراهی دو عنصر ایجاد می‌شود:

 

1ـ حرف مد؛

 

2ـ سبب مد.

 

مد دو سبب دارد:

 

1ـ همزه؛

 

2ـ سکون.

 

باید دانست که تشدید نیز به دلیل آنکه در واقع از دو سکون تشکیل شده است, سبب مد است.

 

به طور کلی دو نوع مد وجود دارد:

 

1ـ طبیعی (اصلی)؛

 

2ـ غیر طبیعی (فرعی).

 

شایسته است نام مقادیر مختلف کشش مد را بدانیم. کشش صوت به اندازۀ دو حرکت را قصر، سه حرکت را فوق قصر، چهار حرکت را توسط و پنج حرکت را فوق توسط گویند. آخرین و بیشترین مقدار مد, شش حرکت است که طول نام دارد.

 

انواع مدّ فرعی

 

مدهای فرعی عبارت‌اند از: متصل, منفصل, لازم, عارض و لین؛ سبب دو نوع مدّ اوّل همزه و سبب سه نوع مدّ بعدی سکون می‌باشد.

 

1ـ مدّ متصل 

 

اگر حرف مد با همزه در یک کلمه باشد, به آن نوع مد، مدِّ متصل گویند؛ میزان مدّ متصل، چهار حرکت (توسط) یا پنج حرکت (فوق توسط) است؛ در واقع در عمل, مدّ متصل دو برابر یا دو و نیم برابر مدّ طبیعی است؛ به این مد، مدّ واجب نیز گویند.

 

2ـ مدّ منفصل

 

مدّی را گویند که حرف مد در آخر یک کلمه، و همزه در آغاز کلمۀ بعدی واقع شده باشد (منفصل به معنای جدا می‌باشد).

میزان مدّ منفصل نیز چهار و یا پنج حرکت است؛ البته می‌توان مدّ منفصل را به صورت طبیعی (دو حرکت) نیز ادا نمود و در واقع بی‌جهت نیست که به مدّ منفصل, مدّ مستحب نیز گفته‌اند.

 

3ـ مد لازم

 

هرگاه سبب مد, سکون لازم باشد, مدّ لازم پدید می‌آید؛ مقصود از سکون لازم, سکونی است که همیشه با حرف در کلمه همراه باشد و به خاطر وقف و موقتاً پیش نیامده باشد؛ مانند سکون حرف «ل» در کلمۀ ٰالْٰانَ.

میزان کشش مدّ لازم، شش حرکت (طول) و در واقع بیشترین مدّ مجاز در قرائت قرآن است و کمتر از آن جایز نیست.

 

مثالهای مختلف از مدّ لازم:

 

1ـ مدّ لازم با سبب سکون در کلمات میان سُوَر‍؛ مانند: ٰالانَ.

 

2ـ مدّ لازم با سبب تشدید در کلمات میان سور؛ مانند: ضالّینَ ـ کافَّةً.

 

3ـ مدّ لازم با سبب سکون در حروف مقطعه؛ مانند: الر (الف لٰام را).

 

4ـ مدّ لازم با سبب تشدید در حروف مقطعه؛ مانند: الم (الف لٰامّیم).

 

4ـ مدّ عارض

 

هرگاه پس از مد, سکونی که در اثر وقف پیش آمده است واقع شود, مدّ حاصله را مدّ عارض گویند (عارض به معنای موقتی و غیر ذاتی است).

میزان مدّ عارض عبارت است از: دو, چهار و شش حرکت.

 

  5ـ مدّ لین

 

مدّ لین مدّی است که حروف آن، واو ساکنۀ ماقبل مفتوح و یاء ساکنۀ ماقبل مفتوح باشد و سبب آن سکون است.

مدّ لین را می‌توان مانند مدّ عارض، بین دو تا شش حرکت امتداد داد؛ خواه سبب آن لازم باشد، خواه عارضی؛ البته در سکون لازم، شش حرکت ارجح است.

 

حروف مقطعه (فواتح سور)

 

تعریف

 

حروف مقطعه حروفی هستند که در ابتدای بعضی از سوره ها آمده و به صورت رمز می باشند.

حروف مقطعه در 29 سوره از 114 سوره قرآن آمده است. کل کلمات یا حروف مقطعه، 14 کلمه (یا حرف مثل ن) می باشد. و در بعضی از سوره ها به صورت تکراری آورده شده است.

 

حروف مقطعه

 

ردیف

 

حروف مقطعه

 

سوره

 

تلفظ

 

1

 

الم

 

(البقره) (آل عمران)، (العنکبوت)، (الروم)، (لقمان)، (السجده)

 

الف، لام، میم

 

2

 

المص

 

(الاعراف)

 

الف، لام، میم، صاد

 

3

 

الر

 

(یونس)، (هود)، (یوسف)، (ابراهیم)، (الحجر)

 

الف، لام، را

 

4

 

المر

 

(الرعد)

 

الف، لام، میم، را

 

5

 

کهیعص

 

)مریم(

 

کاف، ها، یا، عَین، صاد

 

6

 

طه

 

)طه(

 

طا، ها

 

7

 

طسم

 

)الشعراء)، (القصص)

 

طا، سین، میم

 

8

 

طس

 

)النمل)

 

طا، سین

 

9

 

یس

 

)یس(

 

یا، سین

 

10

 

ص

 

صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم

 

صاد

 

11

 

حم

 

)غافر)، (فصّلت)، (الزخرف)، (الدخان)، (الجاثیه (الاحقاف)

 

حا، میم

 

12

 

حم عسق

 

(الشوری)

 

حا، میم، عَین، سین، قاف

 

13

 

ق

 

(ق)

 

قاف

 

14

 

ن

 

(القلم)

 

نون

 

اگر کل حروف مقطعه را کنار هم گذاشته و حرف های تکراری را حذف کنیم 14 حرف باقی می ماند:

 

ا ح ر س ص ط ع ق ک ل م ن ه ی

 

و از ترکیب این 14 حرف جمله ی صِراطُ عَلَیٍّ حَقٌ، نُمْسِکُهُ  )راه علی علیه‌السلام حق است و مابه دامن او چنگ می زنیم) بدست می آید.

 

تلفظ حروف هنگام قرائت

 

این حروف یک حرفی نوشته می شوند ولی هنگام تلفظ و خواندن 2 یا 3 حرفی خوانده می شوند.

حروفی که اسامی شان به همزه ختم می شود مانند راء، هنگام تلاوت در قرآن بدون همزه تلفظ

می شوند، لذا اسامی حروف مقطعه 2 یا 3 حرفی اداء می شود:

 

·         دو حرفی: حا، را، طا، ها، یا.

 

·         سه حرفی: الف، سین، صاد، عَین، قاف، کاف، لام، میم، نون.

 

·         لازم به تذکر است که تمام قواعد تجویدی حروف اعم از ادغام، اظهار، اخفاء و احکام مد هنگام تلاوت این حروف رعایت می شود.

 

به علت سکون لازم مظهر تمام حروف مقطعه ی 3 حرفی به اندازه شش الف کشیده می شوند.

 

تعریف وقف

 

کلمه وقف در لغت به معنای سکـون، از حرکت باز مانـدن یا بازداشتـن و در اصطلاح قرائت, عبارت است از: قطع صوت در هنگام قرائت, همراه با تجدید نفس و سپس ادامه قرائت.

 

وقف بر آخر کلمات به دو روش صورت می‌‌گیرد:

1ـ ابدال؛

2ـ اسکان.

 

موارد وقف ابدال

 

1ـ هاء تأنیث (تاء گرد)

وقتی آخرکلمه به هاء تأنیث (تاء گرد) ختم می‌‌گردد، این نوع تاء در وقف به هاء ساکنه تبدیل می‌‌شود.

مثال: (رَحْمَةَßرَحْمَهْ) ـ (نِعْمَةٍßنِعْمَهْ) ـ (حَیٰوةُßحَیٰوهْ) ـ (التَّوریةßُ التَّورَیهْ) ـ (الصَّلٰوةِßالصّلوهْ) ـ

 

2ـ تنوین

درکلماتی که به تنوین نصب ( اً) ختم شده‌اند، این تنوین در وقف به الف مدی تبدیل می‌‌شود.

مثال: (حِساباًßحِسابا) ـ (هُدًیßهُدٰی) ـ (مآءًßماءٰا)

 

در کلمات ذیل، حرف مفتوح آخر کلمه، هنگام وقف, بر‌خلاف قاعدۀ اسکان، به الف مدی خوانده می‌‌شود:

اَنَا (در هر جای قرآن) ـ  لٰکِنَّا (کهف/38) ـ  الظُّنونَا، الرَّسولَا، السَّبیلَا (احزاب/10، 66، 67) ـ  قَواریرَا (دهر/15، اولین مورد) ـ  سَلاسِلَا (دهر/3)؛ البته این مورد آخر, به اسکان نیز وقف می‌‌شود.

 

اقسام وقف بر عبارات قرآنی

وقف بر دو نوع است:

الف) اختیاری

ب) اضطراری

 

 

 

الف) وقف اختیاری

 

وقف اختیاری وقفی است که با ارادۀ قاری صورت می‌‌گیرد و خود بر چهار قسم است:

 

1ـ وقف تامّ

وقف تام وقفی است که کلام از نظر لفظ و قواعد دستور زبان و نیز معنا به بعد از خود وابستگی نداشته باشد (موضوع در عبارت بعدی تغیر کند)؛ مانند وقف بر ﴿وَ اٌولٰئِکَ هُمُ المُفلِحونَ﴾ و ابتدا از ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَروُا ...

حکم وقف تام

در هنگام وقف تام باید وقف کرده و از عبارت بعد ابتدا نمود.

 

2ـ وقف کافی

وقفی است که کلام از نظر لفظ ناقص نیست, اما از نظر معنا و موضوع مورد بحث با عبارت بعد از خود ارتباط دارد (موضوع در عبارت بعدی دارد)؛ مانند وقف بر ﴿فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً﴾ و ابتدا از ﴿وَلَهُم عَذابٌ ألیم ...

حکم وقف کافی

در وقف کافی، وقف و سپس ابتدا از بعد و نیز وصل آن جایز است.

 

3ـ وقف حَسَن

وقفی است که عبارت اول ناقص نیست, اما عبارت بعدی از نظر لفظی ناقص و به قبل وابسته است؛ مانند وقف بر ﴿اَلحَمدُ لِلَّهِ﴾ در آیۀ ﴿ اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ﴾.

حکم وقف حسن

وقف بر آن بلااشکال است، چون معنا را ناقص نمی‌‌گذارد, اما ابتدا از بعد جایز نیست.

 

4ـ وقف قبیح

وقفی است که عبارت اول از نظر لفظ ناقص و به مابعد خود وابسته باشد؛ مانند: وقف بر ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَّهُمْ وَ مٰا یَعْبُدونَ مِنْ دونِ اللهِۙ وَهَبْنا لَهُ اِسْحٰقَ وَ یَعْقوبَ﴾؛

حکم وقف قبیح

طبعاً وقف بر آن جایز نیست.

 

ب) وقف اضطراری

 

وقفی است که در اثر اتمام نفس، بروز عطسه، فراموشی آیه و ... پیش آید و چاره‌ای به جز وقف نباشد. بدیهی است پس از رفع عامل اضطراری لازم است مجدداً از محل مناسب ابتدا گردد.

 

علائم شش‌گانه سجاوندی

 

1ـ «م»

«م» علامت وقف لازم است؛ یعنی وقفْ لازم است و وصل آن موجب تغییر معنی می‌‌شود؛ مثال:

 

﴿إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَۘ وَ الْمَوْتى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾

 

2ـ «ط»

«ط» علامت وقف مطلق است. تأکید می‌‌شود وقف کنید؛ چون موضوع مورد بحث تمام شده است؛ مثال:

 

﴿ألَم تَعْلَمْ أنَّ اللهَ لَهُ مُلْکُ السَّمٰواتِ وَ الْأرْضِ‌طوَ ما لَکُم مِنْ دونِ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ﴾

 

3ـ «ج»

«ج» علامت وقف جایز است؛ در واقع وقف و وصل هر دو جایز است؛ مثال:

 

﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًى﴾

 

4ـ «ز»

«ز» علامت وقف مُجوَّز است؛ در واقع وصل آن بهتر است؛ مثال:

                                                                                                                 ز

 

﴿فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ‌ فَزَادَهُمُ ٱللهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیُمٌ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ﴾

 

5ـ «ص»

«ص» علامت وقف مرخص است. به علت طولانی بودن نفس، رخصت داده می‌‌شود وقف کنید و از کلمۀ بعد ابتدا نمایید؛ مثال:

 

 

 

                         ص

 

﴿ٱلَّذِى جَعَلَ لَکُمُ  ٱلأَرْضَ فِرٰشًا وَ ٱلسَّمَاءَ بِنَاۤءً وَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسََّمَاۤءً مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ ٱلثَّمَراتِ رِزْقًا لَّکُم فَلا تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

 

6ـ «لا»

«لا» علامت وقف ممنوع است؛ یعنی نباید وقف کرد؛ اگر به هر علت وقف کنید، باید حتماً برگردید و از محل مناسب ابتدا کنید؛ مثال:

 

﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَّهُمْ وَ ما یَعْبُدونَ مِنْ دونِ اللهِ‌ وَهَبْنا لَهُ اِسْحٰقَ وَ یَعْقوبَ﴾

 

1ـ قلی 

معنای اَلوَقفُ اَولیٰ است؛ یعنی وقف بهتر از وصل است.

 

2ـ صلی

«صلی» به معنای اَلوَصلُ اَولیٰ است؛ یعنی وصل بهتر از وقف است (مانند وقف مجوّز)

 

3ـ :. :.

این دو مجموعۀ سه‌نقطه‌ای (:. :.) علامت وقف معانقه است و اگر به روی دو کلمه نزدیک به هم واقع شود بدین معنا است که بر هر کدام وقف شود، بر دیگری نباید وقف کرد؛ مثال:

 

وقف بر پایان آیه جزء سنن نبوی (صلّی الله علیه و آله) است؛ حتی اگر ناقص باشد (هر چند در این موارد، وصل بهتر است).

 

 

 

احکام «هاء» آخر کلمه :

 

حرف «هاء» در آخر کلمات قرآن از این سه نوع خارج نیست :

 

1- هاء جوهری 2- هاء سکت 3- هاء ضمیر

 

1- هاء جوهری :

 

این هاء جزء جوهر وذات کلمه است واز آن جدا نمی شود چرا که بدون آن کلمه  از معنای خود  خارج   می شود . مانند هاء در کلمات فارسی « کوه ، ماه » .

 

نمونه ی آن در قرآن : وُجُوه – ا َللهُ -  فَواکِهُ – اِلهُ ...  حرکت هاء جوهری هر چه باشد به همان صورت وبدون اشباع وکشش خوانده می شود .

 

نکته : در کلمه ی «هَذِه» با وجود اینکه هاء آخر کلمه جوهری است ولی به اشباع خوانده میشود .

 

2- هاء سکت :

 

هاء ساکنه ای که جزء اصل کلمه نیست بلکه به آخر آن اضافه می شود و معنا هم ندارد !  فایده ی آن حفظ حرکت آخر کلمه در موقع وقف است و با این کار بر وقف بر این کلمات تأ کید می شود .

 

درروایت حفص از عاصم موقع وصل نیز هاء سکت حذف نمی شود . موارد هاء سکت در قرآن :

 

لَم یَتَسَنّه ( بقره -258 )     *** اِقْتَدِهْ  (انعام – 89 ) *** ماهِیَهْ  (قارعه – 9 ) ***  کِتابِیَهْ  (حاقه – 18و24 ) ***  حِسابِیَهْ  (حاقه -  19و 25 )  ***  مالِیَهْ (حاقه – 25 )  *** سُلطانِیَهْ (حاقه – 28 )

 

نکته : در دو کلمه « اَرْجِهْ – فَاَلقِهْ » هاء ساکنه بر خلاف ظاهر هاء ضمیر می باشد .

 

3- هاء ضمیر :

 

هاء ضمیر ، حرفی است که در آخر کلمه می آید وجانشین اسم می شود ( ضمیر مفرد مذکر غایب ) ومعنی « او – آن » می دهد . مانند :( لَهُ – برای او ، برای آن )

 

هاءضمیر هیچگاه مفتوح نیست و همیشه به صورت مکسور یا مضموم می آید ، البته حرکت اصلی آن ضمه بوده است . اما هاء ضمیر گاهی اشباع وگاهی بلا اشباع خوانده می شود .

 

اشباع هاء ضمیر :

 

اشباع در لغت به معنی سیر کردن  در تجوید ، تبدیل صدای کوتاه به کشیده  است . به اشباع صله  هم می گویند . بلا اشباع ، به معنای اداء حرف با صدای کوتاه است .

 

شرایط اشباع هاء  ضمیر:

 

اگر دو طرف آن متحرک باشد  اشباع می شود . اگر مضموم باشد به واو مدی و اگر مکسور ، به یاء مدی خوانده می شود .

 

شرایط عدم اشباع هاء ضمیر :

 

الف –وقتی دو طرف  یا یکی از طرفین هاء  ضمیر ، ساکن باشد . مانند : مِنْهُ لَحْماً ، اِلَیْهِ الْمَصیرُُُ   وَ لَهُ الْحَمدُ  ،

 

ب- وقتی بعد از هاء ضمیر حرف مشدد بیاید  مانند : لَهُ الذّکری  ، بِهِ الَّذینَ   ،   اَنزَلَهُ الّذی

 

ج -  وقتی قبل از آن یکی از حروف مد بیاید . مانند :  اَنْزَلناهُ إلیکَ  ،   فیهِ هُدیٌ  ،  اتَیناهُ رَحمَة

 

 نکات واستثنائات :

 

1- هاء ضمیر در « اَنْسانیهُ  » و«عَلَیهُ اللهَ » بر خلاف معمول با ضمه خوانده می شود .

 

2- هاء ضمیر در « یَخلُدْ فیهِ مُهاناٌ » به اشباع خوانده می شود .

 

3- هاء ضمیر در « یَرْضَهُ لَکُمْ » بلا اشباع خوانده می شود .

 

همزۀ وصل

 

تلفظ کلماتی که با سکون یا تشدید آغاز می شوند, دشوار و یا حتی غیر ممکن است, لذا برای سهولت در ابتدا به چنین کلماتی, از یک الف به نام همزۀ وصل استفاده می‌شود.

 

همزۀ وصل در ابتدا به این کلمات خوانده می‌شود؛ اما در میان کلام حذف می‌گردد؛ مثال: اُنْصُرنی  رَبِّ ﭐنْصُرنی (رَبِّنْصُرْنی)

معمولاً در قرآن بر بالای همزۀ وصل, علامت صاد کوچک (ﭐ) قرار می‌گیرد.

 

همزۀ قطع

 

در مقابل همزۀ وصل, همزۀ دیگری وجود دارد که به همزۀ قطع مشهور است و در آغاز و میان کلام خوانده میشود؛ مثال: أنزَلناهُ ـ إنّا أنزَلناهُ

 

 همزۀ وصل در اسم

همزۀ وصل در کلماتی که اسم محسوب می‌شوند, در صورت ابتداء, مکسور است.

این کلمات در قرآن عبارت‌اند از:

بْنَ (پسر) ـ ٱبْنَتَ (دختر) ـ ٱمرَءَ (مرد) ـ ٱمرَأَتَ (زن) ـ ٱسْمِ و کلمات ٱثْنَیْ ـ ٱثْنا ـ ٱثْنَتَیْ ـ ٱثْنَتا ـ ٱثْنَیْنِ ـ ٱثْنان ِـ ٱثْنَتَیْنِ (همگی به معنای دو)

 

همزۀ وصل فعل

در قرآن بقیه کلماتی که دارای همزۀ وصل می‌باشند, فعل هستند.

پس از همزۀ وصل فعل, اگر علامت اولین حرف متحرک, ضمه باشد, همزۀ وصل نیز مضموم خواهد بود و در غیر این صورت مکسور خوانده می‌شود.

 

استثنا:

1ـ همزۀ وصل چند فعل زیر بر خلاف ظاهر قاعده, به جای ضمه, کسره خوانده می‌شود:

إقْضُوا ـ إبْنُوا ـ إمْشُوا ـ إمْضُوا ـ إئْـتُوا ـ إهْدوُا

 

2ـ همزۀ وصل درکلمات زیر هنگام ابتداء, بجای کسره با حرکت یاء مدی خوانده می‌شود. (در واقع همزۀ ساکنه به یاء مدی تبدیل می‌گردد).

(اِئْتِ- ایتِ) ـ ٱِئْتِنا ـ اِئتِیاـ ٱِئْتُوا ـ ٱِئْتوُنی ـ ٱِئذَنْ

 

3ـ همزۀ وصل درکلمۀ ٱُؤتُمِنَ‌ در ابتداء، به جای ضمه, با حرکت واو مدی خوانده می‌شود. (در واقع همزۀ ساکنه به واو مدی تبدیل می‌گردد).  اوْتُمِنَ

 

اماله :

 

 در لغت به معنای میل دادن، متمایل کردن و منحرف نمودن و در اصطلاح قرائت عبارت است از: میل دادن فتحه به سوی کسره و الف مدّی به سوی یاء مدّی. فقط در یک کلمه از قرآن باید انجام شود و آن الف پس از «رِ» در کلمه ﴿مَجْریها﴾ در آیه 41 سورۀ هود است.

 

اشمام

 

بوئیدن چیزی را اشمام گویند و در تجوید جمع شدن لبها به حالت ضمّه را گویند . که به دو صورت است ؛ اشمام بر حرف مضموم در آخر کلمه که فقط لبها را به صورت ضمه در می آوریم  . این وقف اختیاری است و کاربرد زیادی ندارد . اشمام میان کلمه فقط در کلمه (لاتَأمَنَّا ـ  یوسف/11 ) که فعل نفی است و انجام آن لازم می باشد . هنگامی که نون مشدّد اداء می شود لحظه ای لبها را به حالت ضمّه در می آوریم .

 

احکام لام جلاله

 

براى لام جلاله  دوم حالت ا ست : تغلیظ و تر قیق .

الف – تغلیظ : به معنى پر خواندن ، اگر حرف ما قبل لفظ الله زبر یا پیش داشته باشد حرف لام آن پر خوانده میشود مانند : قل هو الله احد – یحب الله – انى عبد الله .

ب- ترقیق : به معنى نازک خواندن ، اگر حرف ما قبل لفظ الله زبر داشته باشد لام لفظ الله باریک خوانده میشود مانند : یُو فق الله بینکم – الحمد لله – اعوذ با لله – بسم الله و غیره

 

 

 

منابع و مأخذ:

 

-         حلیه القرآن  (جلد 2 )

 

-         زینه القرآن  (تألیف عبدالحمید غریب نواز)

 

-         کتاب تجوید تألیف آقای قمحاوی ترجمه آقای دکتر سید محمدباقر حجتی انتشارات سمت

 

-         اینترنت

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.