ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با یه شکلات شروع شد
من یه شکلات گذاشتم تو دستش
اونم یه شکلات گذاشت تو دستِ من
من بچه بودم،اونم بچه بود
سرمُ بالا کردم،سرشُ بالا کرد
دید که منو می شناسه.....خندیدم
گفت:دوستیــــم
گفتم:دوست ِ دوست
گفت:تا کجا
گفتم: دوستــــــــی که "تا" نداره
گفت: تا مرگ ..........خندیدمُ گفتم : من که گفتم تــــا نداره
گفت:باشه، تــــا پس از مرگ
گفتم:نـــه نـــه نـــه، تا نداره
گفت:قبول،تا اونجا که همه دوباره زنده میشن؛یعنی زندگی پس از مرگ
بازم باهم دوستیم...تا بهشت،تا جهنم...تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیـــــــم
خندیدمُ گفتم:تو براش تا هرکجا که دلت می خواد یه تـــا بزار
اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تـــا اون دنیا
اما من اصلا براش تا نمی زارم
نگام کرد .... نگاش کردم
باور نمی کرد
می دونستم اون می خواست حتما دوستی ِ ما تــــا داشته باشه
دوستی ِ بدونِ تا رو نمی فهمید
گفت:بیا برا دوستیــــــمون یه نشونه بزاریم
گفتم:باشه،تو بزار
گفت: شکــــــلات
هربار که همدیگرو می بینیم،یه شکلات ماله تو،یکی ماله من،باشه؟
گفتم:باشه
هربار یه شکلات می زاشتم تو دستش،اونم یه شکلات تو دست من
باز همدیگرو نگاه می کردیم
یعنی که دوستیم....دوست ِ دوست
من تندی شکلاتمُ باز می کردم،می زاشتم تو دهنمُ تند تند می مکیدم
می گفت:شکمو...تو دوستِ شکموی منی و شکلاتشُ می زاشت تو یه صندوقچه ی کوچولوی قشنگ
می گفتم:بخــــــورش ..... می گفت :تموم میشه ،می خوام تموم نشــه برای همیشه بمونه
صندوقش پر از شکلات شده بود ...هیچ کدومشو نمی خورد
من همشُ خورده بودم
گفتم:اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کِرما ،اونوقت چیکار می کنی؟
گفت:مواظبشون هستم..می گفت:می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم
و من شکلاتامو می زاشتم توی دهنمُ می گفتم: نه نه نه....تــــــا نداره
دوستی که تا نداره