علی عزلتی مقدم
علی عزلتی مقدم

علی عزلتی مقدم

این خط ______

 این خط ______

این هم نشان +
دلت برای هیچ کس به اندازه ی من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم
برای بوسیدنم
... ... ... ...
برای خندیدنم
برای تمام لحظه هایی که آمدی
و شعر من شدی
روزی که نیستم
دلت
برای همه ی این ها تنگ خواهد شد.

 

پویان اینم آز ژنتیک

اینم واسه پویان که نذاشت بخوابم


http://s2.picofile.com/file/7187604622/New_Folder_3_.rar.html


http://s2.picofile.com/file/7187609779/0031.pdf.html


برای کسی که رفتنی است

برای کسی که رفتنی است ؛ راه باز کنید .... ایستادن و منتظر ماندن ابلهانه ترین کار دل است...

نامه شوهر به زنش

 نامه شوهر به زنش

عزیزم این ماه نتونستم حقوقم رو برات بفرستم،عوضش برات صد بوسه فرستادم!!؟
جواب نامه:
عزیزم از اینکه برام صد بوسه فرستادی ممنونم اینم شرح خرجیها:؟
سرایدار یه بوس
معلم بچه پنج بوس
صاحبخانه سی بوس
با سوپر مارکت سر بوس به تفاهم نرسیدیم!یه جوردیگه توافق کردیم!!؟
علی آقا میوه فروش بچه میخواد!
!ااکبر قصاب قزوینیه!اونو موندم چیکارکنم!!!!؟

میای زن و شوهر بازی

میای زن و شوهر بازی؟!یه مردی توی کوپه قطار با یه خانم غریبه همسفر بوده.
شب خانمه میره تخت بالایی میخوابه و مرده تخت پایینی.
نصفه شب خانمه با ناز میگه:
سردمه، کاش شما میتونستی میرفتی از مأمور قطار برام پتو میگرفتی!
مرده میگه :
اصلا یه پیشنهاد بهتر...میخوایی امشب فرض کنیم زن و شوهر
هستیم تا هردومون گرم بشیم؟
خانمه که همچین بگی نگی از پیشنهاد مرده بدش نیومده بوده میگه:
باشه چاره ای نیست! حاضرم.
مرده میگه :
پس پاشو خودت برو پتو بگیر، برای منم یه چایی بیار ..!

نگذارید هیچ چیز و هیچ کس جلوی شما را برای رسیدن به موفقیت بگیرد

 شکستهای معروف جهان:

1.تا سن چهار سالگی قادر به حرف زدن اطرافیان او را "فردی غیر اجتماعی با رویاهای احمقانه" میشناختند 
آلبرت انیشتن نظریه پرداز نسبیت و برنده جایزه نوبل فیزیک

ادامه مطلب ...

من در کشوری زندگی میکنیم که هـــرزگی مــُـد،

 من در کشوری زندگی میکنیم که هـــرزگی مــُـد،

کفر گفتن روشنفکری،

بی آبرویـــی کـــلاس،

مستی و دود تفریـــح،

و دزدی و لـــاشخوری و گـــرگ بودن رمز موفقیت است !!!

دستاشو مشت کرده بود...

دستاشو مشت کرده بود... پرسیدم توی مشتت چیه؟ گفت:خودت نگاه کن... دستاشو گرفتم و آروم باز کردم... توی دستاش چیزی نبود! گفتم چیزی نیست که... دستامو که توی دستاش بود فشار دادوگفت: نبود ولی حالا هست. دستام گرم شد... اون لبخند زد...

چرا وقتی دروغ میگی

چرا وقتی دروغ میگی و من لبخند می زنم فکر میکنی خرم؟! خب یه بارم فکر کن دارم به خریت تو لبخند می زنم...

یادت هست ،

یادت هست ،
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود?
و من سکوت کردم دیدی !جاده جایی نرفت 
.آن که رفت ، تو بودی..