عشـــــــــق
بـــــی پــایــان . پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک
ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به
سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند
. .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به
او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا
شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به
عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به
آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر
من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم
تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد .
چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید،
چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می
دانم او چه کسی است !
رفتم در مغازه گفتم آقا نوشابه دارین؟ یارو گفت : مشکی دیگه! گفتم : پ... گفت: گمشوبیرون بی شعورعوضی! این چیه یاد گرفتن خودشونومسخره میکنن . گفتم : بابا میخواستم بگم پنیر هم میخوام. کلی معذرت خواهی کرد و از خجالت من دراومد بعدش گفت: پنیر بسته ای؟؟ گفتم : پ نه پ! متری؟؟ گفتم و فرار کردم. ......
مرد ها سکوت می کنند
نمی توانند وقتی که ناراحت هستند
گریه کنند و بهانه بگیرند
اون ها نمی توانند به تو بگویند
من رو بغل کن تا آروم بشم
... ... ... ... نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند
ممکن است خیلی تو رو دوست داشته باشند
اما نمی توانند صداشون رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند :
عاشقتم
او همه این ها رو قورت می دهد که بگوید یک مرد است
یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد
اما شما نگاه به قوی بودنش نکنین
تو قلبش یه بچه زندگی میکنه
داریـــم جایی زندگی میکنیم که هـــرزگی مــُـد ؛ بی آبرویـــی کـــلاس ؛ مستی و دود تفریـــح . دزد بودن و لـــاشخوری و گـــرگ بودن رمز موفقیت
به قول دوستان خودمونو پیدا کنیم نیمه گمشده پیشکش
ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم : به خاطر تو...
بهش گفتم : به خاطر هیچکس !!!
پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد میزد به خاطر دل تو ...
با بغضی غمگین بهش گفتم : به خاطر هیچ چی !!!
ازش پرسیدم :تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود گفت :
به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندست !!!